قبل از آغاز قرن بیستم، دو شاخه مهم از علم فیزیک، یعنی مکانیک و الکترومغناطیس، کاملا و به طور مستقل از یکدیگر توسعه یافته بود، و به نظر می رسید که هیچ ارتباطی بین آن دو وجود نداشته باشد. قوانین مکانیک و الکترومغناطیس تا آن حد تایید شده بود، که فیزیکدانان بر این اطمینان بودند، که هیچ تغییرات یا اصطلاحاتی برای آنها وجود ندارد.
اما بر خلاف تعجب همگان، در اوایل قرن بیستم، فیزیکدانان با مسائل بسیار جدید و اساسی روبرو شدند. اول آنکه پی بردند که قانون دوم حرکت نیوتن، که صحت آن به خوبی برای اجسام متحرک با سرعت های پائین ثابت شده بود، نتایج صحیحی برای اجسام در حرکت با سرعت های بسیار بالا یعنی سرعت هائی در مقایسه با سرعت نور، 3× 108 m s معادل، بدست نمیداد. دوم آنکه دریافتند که برای دو ناظر در با حرکت نسبت به یکدیگر، نمی توان معادلات ترانسفورماسیون یکسانی را برای تبدیل قوانین مکانیک و الکترومغناطیس از دید این دو ناظر، به کار برد.

در سال 1905، انشتین(متولد آلمان در سال 1879 ) با وضع تئوری نسبیت خاص، براین مشکلات فائق آمد و توانست تناقضات موجود بین تئوری های الکترومغناطیس و مکانیک کلاسیک را برطرف نماید. این تئوری برمبنای نتایج آزمایش مایکلسن - مورلی وضع گردید، که نشان میدهد هیچ تفاوت قابل اندازه-گیری بین سرعت نور در حرکت در جهات مختلف وجود ندارد. و بدین ترتیب، انشتین سرعت نور را به عنوان یکی از ثابتهای مهم طبیعت تعریف نمود، که مستقل از هر مرجع مقایسه ای است. به توسط این تئوری مفاهیم مرجع مقایسه ساکن، نسبی بودن مکان، زمان و طول، همزمانی بین دو رویداد، نسبی بودن سرعت، و انبساط زمان و انقباض طول توجیه می شوند.
مرتبط با این کتاب

نظرات کاربران
هنوز نظری برای این کتاب ثبت نشده است.